1 اوست عاقل که درین غمکده صهبا نخورد روی دست از قدح و پای ز مینا نخورد
2 شاهد بیخبریهاست سکندر خوردن هر که فهمیده نهد پا به زمین، پا نخورد
3 از دو رویان نتوان داشت طمع یکرنگی بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
4 نکند زحمت ناآمده را استقبال هر که امروز غم روزی فردا نخورد
5 همت آن است که موقوف نباشد به طلب رگ ارباب کرم نیش تقاضا نخورد
6 ابر نیسان کند از آب گهر سیرابش هر که صائب چو صدف آب ز دریا نخورد
دیدگاهها **