1 ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته همای از سر این مشت استخوان رفته
2 دو دولت است که یکبار آرزو دارم تو در کنار من و شرم از میان رفته
3 به نوبهار چنان غره ای که پنداری که خار در قدم موسم خزان رفته
4 امید گوشه چشمم به دستگیری توست که در رکاب تو از دست من عنان رفته
5 کلاه گوشه دودم به عرش ساییده است حدیث عشق تو هرگاه بر زبان رفته