1 از غم گم کرده راهان فارغ است هر که صائب شد به منزل ناپدید
2 شش جهت راه است ومنزل ناپدید دشت هموارست ومحمل ناپدید
3 ز اشتیاق آب دریا ماهیان خاک می لیسند وساحل ناپدید
4 برگ برگ این گلستان همچوگل جمله تن گوشند وقایل ناپدید
5 شد ز خون بی دریغ کشتگان خاک اطلس پوش وقاتل ناپدید
6 عاقلان چون عهد دیوانگان جمله در بند وسلاسل ناپدید
7 در دل هر ذره آن خورشید هست شد ترا آیینه در گل ناپدید
8 رست چون پرگار از سرگشتگی هر که شد در نقطه دل ناپدید
9 می شمارند این گروه ساده لوح خویش را صاحبدل ودل ناپدید
دیدگاهها **