با زلف تو دم می زند از نافه از صائب تبریزی غزل 6960

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

با زلف تو دم می زند از نافه گشایی

1 با زلف تو دم می زند از نافه گشایی بی شرمی مشک است ز مادر بخطایی!

2 از وصل نگیرد دل سودازده آرام در بحر همان موج کند سلسله خایی

3 چون گوی شدم بی سروپا تا شوم آزاد سرگشتگیم بیش شد از بی سرو پایی

4 از آینه تردست اگر زنگ زداید غم هم کند از دل به می ناب جدایی

5 افزایش ناقص بود از شهرت کاذب بر خود مه نو بالد از انگشت نمایی

6 هر چند گلوسوز بود چاشنی وصل از دل نبرد تلخی ایام جدایی

7 چون شانه شمشاد به سر جای دهندش با دست تهی هر که کند عقده گشایی

8 تا هست به جا رشته ای از خرقه هستی از خار علایق نتوان یافت رهایی

9 آن را که بود در ته پا آتش شوقی در راه نگردد گره از آبله پایی

10 زان زلف گرهگیر حذر کن که ز صیاد در چین کمندست نهان مد رسایی

11 صائب نرود داغ کلف از رخ زردش تا ماه کند نور ز خورشید گدایی

عکس نوشته
کامنت
comment