-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی دل بیدار، سر از خرقه تن برمیار پای خواب آلود رااز زیر دامن برمیار
2 پشت برآیینه کن تابرخوری از آب خضر چون سکندر پیش رو دیوارآهن برمیار
3 بگسل از زینت پرستی رشته طول امل ازلباسی هر زمان سر همچو سوزن برمیار
4 سرسری مگذر زدردوداغ عالمسوز عشق دست ودامان تهی از سیر گلشن برمیار
5 می کند خورشید تابان صبح راعالم فروز تا نسوزد دل، نفس از جان روشن برمیار
6 مهر خاموشی به لب زن، آه رادردل شکن سر به غمازی چو دود از هیچ روزن برمیار
7 نامداری نشتر الماس دارد در کمین چون عقیق از ساده لوحی سر زمعدن برمیار
8 از گرانجانان جدایی قابل افسون نیست درفراق سنگ افغان چون فلاخن برمیار
9 از در شتیهای ره در چشمه آب آسوده است تا نیاید پا به سنگ سر زمسکن برمیار
10 تا نسازی صیقلی صائب ز زنگار خودی زینهار آیینه خود را ز گلخن بر میار