- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل بی غم نصیب از نقطه سودا نمی دارد که هرگز آب شیرین عنبر سارا نمی دارد
2 بدار ای ناصح بیکار دست از جستجوی ما که از خود رفته در دنبال نقش پا نمی دارد
3 ندارد راه در دارالامان خامشی آفت صدف اندیشه ای از تلخی دریا نمی دارد
4 به نور شمع نتوان برد راه از خویشتن بیرون که این ظلمت چراغی جز دل بیتا نمی دارد
5 مکن از بیخودی منع دل سودایی صائب که وحشت دیده دست از دامن صحرا نمی دارد