دل و دین و خرد و هوش مرا از صائب تبریزی غزل 3327

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد

1 دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد حاصل عمر من این سیل گران یکجا برد

2 نه همین تشنه من از میکده بیرون رفتم که صدف هم دل پرآبله از دریا برد

3 نکند جاذبه عشق اگر کوتاهی می توان بار دو عالم به تن تنها برد

4 کوه تمکین فلک، مهره بازیچه اوست عالم آشوب نگاهی که مرا از جا برد

5 هوس داغ تو سر داد به صحرا ما را طلب درد تو ما را به در دلها برد

6 چشمه خضر کنون بر سر انصاف آمد که دل از آب شدن تشنگی ما را برد

7 نیست شایسته افسوس متاع دل ما جای رحم است بر آن دزد که این کالا برد

8 گوهر از گرد یتیمی نتواند دل کند گرد مجنون نتوان از دل این صحرا برد

9 نیست در میکده جز رطل گران دلسوزی که تواند ز دل امروز غم فردا برد

10 می توان شست سیاهی ز دل شب صائب نتوان از سر شوریده ما سودا برد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر