-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 شکستگی دل از دیده ترم پیداست به سنگ خوردن مینا ز ساغرم پیداست
2 دهان زخم بود ترجمان تیغ خموش ز جوی شیر چو فرهاد جوهرم پیداست
3 ز ناتوانی من خامه می گزد انگشت که رگ ز صفحه تن همچو مسطرم پیداست
4 نشد نهفته ز تن داغهای پنهانم همان ز گرد، سیاهی لشکرم پیداست
5 چنان که شمع نماید ز پرده فانوس برون ز نه صدف چرخ گوهرم پیداست
6 چو بوریاست ز پهلوی خشک بستر من قماش خواب ز نرمی بسترم پیداست
7 به غیر موی سر خود مرا کلاهی نیست گذشتن از سر دنیا ز افسرم پیداست
8 به حلم دوست دلیل است خواب غفلت من بهم نخوردن دریا ز لنگرم پیداست
9 اگر چه بحر گرانمایه است دایه من همان غبار یتیمی ز گوهرم پیداست
10 ز کاسه سر منصور باده می نوشم عیار حوصله من ز ساغرم پیداست
11 ز گرد خوان فلک زله ای که من بستم چو ماه عید ز پهلوی لاغرم پیداست
12 نهان چگونه کنم فیض کنج عزلت را؟ که فتح باب ز نگشودن درم پیداست
13 ستاره سوخته ای همچو من ندارد عشق که روز روشن از افلاک اخترم پیداست
14 توان ز گریه من یافت درد من صائب شکوه بحر ز سیمای گوهرم پیداست