1 تا چنددلت برمن مهجور نبخشد تا کی نگهت برنگه دور نبخشد
2 پروانه مغرورم ودربزم نسوزم تا شمع به من مرهم کافور نبخشد
3 مغزش بخورد پشه نمرد مکافات فیلی که به نقش قدم مور نبخشد
4 افسردگی این طوراگر ریشه دواند ترسم که خزان برشجر طورنبخشد
5 تا هست گلیم سیه بخت به روزن خورشید به ویرانه ما نور نبخشد
6 زودا که شود دنبه گدازاز نظرخلق آن پهلوی چربی که به ساطور نبخشد
7 بردار بپیچد به صدآشفتگی تاک گردور خودآن چشم به منصور نبخشد
8 زودا که به خاکستر ادبار نشیند خرمن که به دست تهی مورنبخشد
9 صائب تو مهیای پریشانی دل باش این شمع تجلی است که برطورنبخشد