1 صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم شب سیه مست فنا بود که هشیار شدیم
2 پای ما نقطه صفت در گرو دامن بود به تماشای تو سرگشته چو پرگار شدیم
3 به شکار آمده بودیم ز معموره قدس دانه خال تو دیدیم گرفتار شدیم
4 در کف عقل کم از قطره شبنم بودیم کاوشی کرد جنون قلزم زخار شدیم
5 پای زنگار بر آیینه ما می لغزد صیقلی بس که از آن آینه رخسار شدیم
6 نرود دیده شبنم به شکر خواب بهار عبث افسانه طراز دل بیدار شدیم
7 خانه پردازتر از سیل بهاران بودیم لنگر انداخت خرد، خانه نگهدار شدیم
8 چون مؤذن سر تسبیح شماران بودیم گردشی کرد فلک، رشته ز تار شدیم
9 جان به تاراج دهد خدمت سی روزه عشق قوت طالع ما بود که بیمار شدیم
10 عالم بیخبری طرفه بهشتی بوده است حیف و صید حیف که ما دیر خبردار شدیم!
11 صائب از کاسه دریوزه ما ریزد نور تا گدای در شه قاسم انوار شدیم
دیدگاهها **