-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی محابا در میان نازکش انداخت دست ناخن شاهین ز رشک بهله ای در دل شکست
2 قبله گاه من، کلاه سرگرانی کج منه طاق ابروی تو می ترسم نهد رو در شکست
3 سرگرانیهاش با افتادگان امروز نیست نقش ما با زلف او از روز اول کج نشست
4 لشکر خط شهربند حسن را تسخیر کرد زلف او افتاده است اکنون به فکر کوچه بست
5 غنچه خواهد شد گل خمیازه ام از فیض می می کشد بر دوش من آخر سبوی باده دست
6 گوشه ابروی استغنا چه می سازی بلند؟ می توان از گردش چشمی خمارم را شکست
7 دست آلایش کشیدم صائب از کام جهان همت من بس بلند افتاده و این شاخ پست