- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا که گفت که دست از عنان یار کشم کشد رقیب رکاب و من انتظار کشم
2 مرا که هست میسر سبوکشی در دیر چه لازم است که درد سر خمار کشم
3 مرا که صبحت داغی همیشه داشتهام چه اوفتاده که دامن ز لالهزار کشم
4 مرا که دست و دل از روزگار سرد شده است چسان به رشته گهرهای آبدار کشم
5 مرا که زندگی از آتش است همچون شمع چرا ز شعله برون رخت چون شرار کشم
6 ز شوربختی من هر حباب گردابی است چگونه کشتی ازین ورطه بر کنار کشم
7 اگر نه خاطر روی تو در میان باشد به روی آینه دل خط غبار کشم
8 چو خار خشک سزاوار سوختن شدهام عبث چه منت مشاطه بهار کشم
9 به مصر رفتم و از مشتری ندیدم روی متاع آینه خود به زنگبار کشم
10 به یک نسیم توجه ز خاک بردارم ز ضعف پا به زمین چند چون غبار کشم
11 ندیده هجر دل ناز پرورم صائب عجب نباشد اگر نالههای زار کشم