مرا که گفت که دست از عنان از صائب تبریزی غزل 5732

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

مرا که گفت که دست از عنان یار کشم

1 مرا که گفت که دست از عنان یار کشم کشد رقیب رکاب و من انتظار کشم

2 مرا که هست میسر سبوکشی در دیر چه لازم است که درد سر خمار کشم

3 مرا که صبحت داغی همیشه داشته‌ام چه اوفتاده که دامن ز لاله‌زار کشم

4 مرا که دست و دل از روزگار سرد شده است چسان به رشته گهرهای آبدار کشم

5 مرا که زندگی از آتش است همچون شمع چرا ز شعله برون رخت چون شرار کشم

6 ز شوربختی من هر حباب گردابی است چگونه کشتی ازین ورطه بر کنار کشم

7 اگر نه خاطر روی تو در میان باشد به روی آینه دل خط غبار کشم

8 چو خار خشک سزاوار سوختن شده‌ام عبث چه منت مشاطه بهار کشم

9 به مصر رفتم و از مشتری ندیدم روی متاع آینه خود به زنگبار کشم

10 به یک نسیم توجه ز خاک بردارم ز ضعف پا به زمین چند چون غبار کشم

11 ندیده هجر دل ناز پرورم صائب عجب نباشد اگر ناله‌های زار کشم

عکس نوشته
کامنت
comment