- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش زبان بازی به کاکل می کند مژگان خونخوارش
2 عرق را روی آتشناک او در پرده می سوزد ز استغنا نمی جوشد به شبنم خون گلزارش
3 اگر چون بوسه حرف تلخ او شیرین بود، شاید که در تنگ شکر شبها به روز آورده گفتارش
4 اگر چه کبک خوشرفتار منت برزمین دارد به تیغ کوه خود را می زند ازشرم رفتارش
5 شمارد تیغ زهرآلود سرو بوستانی را اگر قمری کند نظاره نخل شکر بارش
6 (عجب دارم به فکر کار بی پرگارمن افتد که غیر ازدلبری صدا کاردارد چشم پرکارش)
7 مرا سرگشته دارد گرد عالم آب رفتاری که نتوان ازلطافت دید در آیینه رخسارش
8 زچشم بد خدا این باغ و بستان رانگه دارد! که پنهان است درگل تابه گردن خار دیوارش
9 نوا سنجی که گلبن گوش برفریاد او باشد شود چون پسته خندان در حریم بیضه منقارش
10 ز بی برگی ز کنج آشیان سر برنمی آرد اگر چه عندلیبی نیست چون صائب به گلزارش