1 از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک گرد تهمت پاک می سازد ز رخ دامان پاک
2 عیب می گردد هنر در دیده های پاک بین نور ماه ناقص از روزن تمام افتد به خاک
3 از سر تقصیر ما ای محتسب گر نگذری مرحمت کن حد ماباری بزن با چوب تاک
4 چرب نرمی سد راه سیل آفت می شود باده زورین نمی سازد کدو را سینه چاک
5 هست ماه عید، صیقل درنظر آیینه را عاشق پر دل نمی اندیشد از تیغ هلاک
6 خاکساری سرکشان رابر سر رحم آورد ورنه تیر آن کمان ابرو نمی افتد به خاک
7 گلعذاری کز تراش خط صفا دارد طمع زنگ را با دامن تر می کند ز آیینه پاک
8 دیدن وضع جهان بارست بر روشندلان نیست صائب شکوه ای ما را ز چشم خوابناک
دیدگاهها **