1 پریشان خاطری آماده از صد رهگذر دارد صف آهی چو مژگان متصل پیش نظر دارم
2 به هر جا جلوه گر گردی نه ای از چشم من غایب که چشم انتظار از نفش پا در هرگذر دارم
3 ز شوخی می شود از دیده حیران من غایب اگر صد نسخه زان رخسار، چون آیینه بردارم
4 نفس در سینه برق سبک جولان گره گردد اگر بیرون دهم خاری که پنهان در جگر دارم
5 مرا بگذار با خار ملامت ای سلامت رو که من بی خار هیهات است پا از جای بردارم
6 عجب دارم درین دریا به فریادم رسید گوشی که من گوش صدفها را گرانبار از گهر دارم
7 به همواری مشو از بحر لنگر دار من ایمن که تیغ آبدار موج در زیر سپر دارم
8 چو ماهی گر چه در ظاهر گرفتندم به سیم و زر ز هر فلسی نهان در پوست چندین نیشتر دارم
9 به خورشید درختان می رسم چون قطره شبنم اگر صائب زوری گلعذاران چشم بردارم
دیدگاهها **