- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی خواست حرف تلخی ازان نوش لب رسید آخر ز غیب روزی ما بی طلب رسید
2 از خاکبوس دولت پابوس یافتم هر کس به هر کجا که رسید ار ادب رسید
3 بر خضر زندگانی جاوید تلخ ساخت عمر دوباره ای که به من زان دولب رسید
4 در سینه حکمتی که فلاطون ذخیره داشت قالب تهی چو کرد به بنت العنب رسید
5 از اشک وآه کرد دل خویش را تهی چون شمع دست هر که به دامان شب رسید
6 دست از سبب مدار که با همت محیط آخر صدف به وصل گهر از سبب رسید
7 پرهیز کن که خونی غمهاست صحبتش چون باده نارسی که به جوش طرب رسید
8 از دست وپای بوسه فریب تو کار دل از دست رفته بود چو نوبت به لب رسید
9 صائب حلاوت طلب او ز دل نرفت چندان که زخم خار به من زان رطب رسید