- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور سفید از گریبانش نشد مهر بلند اختر سفید
2 عقل معذورست اگر شد در فروغ عشق محو پیش خورشید درخشان چون شود اختر سفید؟
3 عاشق صادق نمی اندیشد از روز حساب نامه صبح است در هنگامه محشر سفید
4 از خط مشکین یکی صد شد صفای عارضش نامه آیینه می گردد زخاکستر سفید
5 تیشه از خون روی سخت کوهکن را سرخ کرد تا نسازد راه قصر یار را دیگر سفید
6 از بناگوش تو دارد صبح چندین آب و تاب می نماید از صفای شیر این شکر سفید
7 خون خود را مشک کردن کار هر بیدرد نیست نافه را گردید ازین اندیشه موی سر سفید
8 دفتر ایام از افکار رنگین ساده بود شد زنور رای صائب روی این دفتر سفید