از سیاهی دل به تقصیرات از صائب تبریزی غزل 2433

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد

1 از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد

2 تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند خون می هرگز و بال گردن مینا نشد

3 تا کف دریا نگردید استخوان سوده ام گریه شبخیز را صبح اثر پیدا نشد

4 بود دایم فارغ از دنیا دل آزاده ام این صدف را کام تلخ از شورش دریا نشد

5 در لباس لفظ، معنی خودنمایی می کند عشق پنهان بود تا مجنون ما پیدا نشد

6 فارغ از کوه غم دنیاست جان بردبار قاف را پهلو کبود از سایه عنقا نشد

7 گریه مستانه نگشود از رگ جانم گره تاک را در گریه کردن عقده از دل وا نشد

8 بخیه پردازست چاک سینه ما همچو صبح ورنه صائب کوتهی از سوزن عیسی نشد

عکس نوشته
کامنت
comment