- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد
2 تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند خون می هرگز و بال گردن مینا نشد
3 تا کف دریا نگردید استخوان سوده ام گریه شبخیز را صبح اثر پیدا نشد
4 بود دایم فارغ از دنیا دل آزاده ام این صدف را کام تلخ از شورش دریا نشد
5 در لباس لفظ، معنی خودنمایی می کند عشق پنهان بود تا مجنون ما پیدا نشد
6 فارغ از کوه غم دنیاست جان بردبار قاف را پهلو کبود از سایه عنقا نشد
7 گریه مستانه نگشود از رگ جانم گره تاک را در گریه کردن عقده از دل وا نشد
8 بخیه پردازست چاک سینه ما همچو صبح ورنه صائب کوتهی از سوزن عیسی نشد