صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی
صائب تبریزی

به بهشتی نتوان رفت که از صائب تبریزی غزل 1584

غزل 1584 ام از 9863 غزلیات

به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست

1 به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست ننهم پای در آن خانه که دربانی هست

2 نیست زنجیر سر زلف تو بی دل هرگز دایم این سلسله را سلسله جنبانی هست

3 سنگ راه من سودازده طفلان شده اند ورنه مجنون مرا نیز بیابانی هست

4 عرق شرم، مرا فرصت نظاره نداد دیده خون می خورد آنجا که نگهبانی هست

5 دهن تنگ تو بسیار بخیل افتاده است ورنه هر داغ مرا چشم نمکدانی هست

6 خنده چون پسته ز خونین جگران بیدردی است ورنه در پوست مرا هم لب خندانی هست

7 نیست ممکن که نفس راست کند در دل بحر صدفی را که به کف گوهر غلطانی هست

8 به عزیزی رسد از پله خواری به دو گام یوسفی را که به طالع چه و زندانی هست

9 می شود زندگی تلخ به شیرینی صرف طوطیی را که امید شکرستانی هست

10 می کند عامل معزول، مرا دربدری ورنه در خانه مرا دفتر و دیوانی هست

11 در خزان هم گلش از بار نریزد صائب هر ریاضی که در او مرغ خوش الحانی هست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست

شاعر شعر به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست چه کسی است ؟

شاعر شعر به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست صائب تبریزی می باشد.

شعر به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست چیست ؟

قالب شعر به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست غزل است

مضمون اصلی شعر به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.