- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را
2 لب جان بخش او را نیست پروای خط مشکین سیاهی نیل چشم زخم باشد آب حیوان را
3 یکی صد شد ز خط عنبرین آن حسن روزافزون شبستان سرمه روشندلی شد شمع تابان را
4 چو شد نومید ازان رخسار نازک قطره شبنم ز برگ لاله و گل بر جگر افشرد دندان را
5 به طفل نی سواری داده ام دل را ز بی باکی که بر شیران کند انگشت زنهاری نیستان را
6 مکن تعجیل در قطع علایق چون سبکساران به همواری برون آور ز چنگ خار دامان را
7 گر از اوضاع دنیا درهمی صائب نظر وا کن که بیداری بود لاحول، این خواب پریشان را