- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن از دیدن خود بر سر بیداد آید کار شمشیر ز آیینه فولاد آید
2 کشتگان تو ز غیرت همه محسود همند گرچه یکدست خط از خامه فولاد آید
3 از دل خونشده ماست نگارین پایش چون ازان زلف برون شانه شمشاد آید؟
4 نفس کامل شود از تنگی زندان بدن دیو ازین شیشه برون همچو پریزاد آید
5 دل اگر نالد ازان خنده پنهان چه عجب؟ کز نمک آتش سوزنده به فریاد آمد
6 سخن هرکه ندارد ز تأمل مغزی سست باشد، اگر از خامه فولاد آید
7 شاهد تیرگی جهل بود لاف گزاف که سگ از سرمه شب بیش به فریاد آید
8 گرچه از چهره پرد رنگ ز سیلی صائب رنگ بر روی من از سیلی استاد آید