-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را
2 سوختم، چند از حجاب عشق دارم زیر لب چون الف در بسم پنهان مد آه خویش را؟
3 تا کی از تر دامنی در پرده باشی چون حباب؟ می توان کردن به آهی پاک، راه خویش را
4 می برد غم ره به سر وقت دل ما بی دلیل ابر نیسان می شناسد خانه خواه خویش را
5 تا قد موزون او را در خرام ناز دید کبک از حیرت فرامش کرد راه خویش را
6 رو نمی آرد به مهر و ماه تا آیینه هست می شناسد یار ما قدر نگاه خویش را
7 رهروی کز راه و رسم دردمندی آگه است گرد سر چون کعبه گردد سنگ راه خویش را
8 هر که نیش منت از ارباب همت خورده است به شمارد از گل مردم گیاه خویش را
9 این جواب آن غزل صائب که اهلی گفته است بر فلک هر شب رسانم برق آه خویش را