- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را که عشاق از خدا خواهند تقریب جدایی را
2 مرا سرگشته دارد چشم بی پروا نگاه او نگردد هیچ کس یارب هدف تیر هوایی را!
3 تویی کز آشنایان گرد بر می آوری، ورنه رعایت می کند دریا حقوق آشنایی را
4 زمین ساده لوحان زود رنگ همنشین گیرد که دارد گل ز شبنم یاد رسم بی وفایی را
5 خزان بی مروت کرد بیدادی درین گلشن که برگ عیش می دانند مردم بینوایی را
6 بپوش از خودنمایی چشم اگر آسودگی خواهی که زیر پاست آتش های عالم خودنمایی را
7 ز حرف عشق رسوای جهان شد زاهد خودبین به از ده پرده داری نیست عقل روستایی را
8 شود چون شانه هر مو بر تنش انگشت زنهاری اسیر زلف او در خواب اگر بیند رهایی را
9 ندامت می رسد صائب به فریاد خطاکاران که خون در ناف گردد مشک آهوی ختایی را