- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شده است از شوق تیغ جان ستانش وبال خضر، عمر جاودانش
2 به جای نافه دل بر خاک ریزد ز زلف و کاکل عنبرفشانش
3 غبار آلوده گرد کسادی است نسیم پیرهن در کاروانش
4 چه باغ است این که دلها را کند آب ز پشت در صدای باغبانش
5 ز حیرت آنقدر فرصت ندارم که درد خود کنم خاطرنشانش
6 چنان ناسازگارست آن جفا جوی که نتوان ساخت پیغام از زبانش
7 ندارد برگ سبزی رنگ، صائب با این سامان ز باغ و بوستانش