شده است از شوق تیغ جان از صائب تبریزی غزل 5093

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

شده است از شوق تیغ جان ستانش

1 شده است از شوق تیغ جان ستانش وبال خضر، عمر جاودانش

2 به جای نافه دل بر خاک ریزد ز زلف و کاکل عنبرفشانش

3 غبار آلوده گرد کسادی است نسیم پیرهن در کاروانش

4 چه باغ است این که دلها را کند آب ز پشت در صدای باغبانش

5 ز حیرت آنقدر فرصت ندارم که درد خود کنم خاطرنشانش

6 چنان ناسازگارست آن جفا جوی که نتوان ساخت پیغام از زبانش

7 ندارد برگ سبزی رنگ، صائب با این سامان ز باغ و بوستانش

عکس نوشته
کامنت
comment