-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتن گلزار کار مردم بیکاره است برگ عیش دردمندان از دل صد پاره است
2 با دل روشن ز اسباب تنعم فارغم بستر و بالین من چون لعل، سنگ خاره است
3 از دل عاشق مجو آرام در زندان تن این شرر در سنگ از بی طاقتی آواره است
4 ناز و نعمت حرص را بال و پر خواهش شود چهره سیراب، افزون تشنه نظاره است
5 می دواند آدمی را حرص بر گرد جهان ورنه گندم سینه چاک از بهر روزی خواره است
6 از دل بی آرزو کوه گران لنگر شدیم خواب طفلان باعث آسایش گهواره است
7 حرص هر کس را که صائب نعل در آتش گذاشت همچو قارون گر بود زیر زمین، آواره است