-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می رود با قامت خم در پی دنیی هنوز با چنین محراب، داری پشت برعقبی هنوز
2 برده است از راه، صبح کاذب دعوی ترا غافلی از نور صبح صادق معنی هنوز
3 می کند هر چند از هر مو سفیدی راه مرگ دل نمی افتد به فکر توشه عقبی هنوز
4 گر چه دست از رعشه می لرزد چو اوراق خزان همچنان چسبیده ای بر دامن دنیی هنوز
5 از علایق رشته الفت بریدن مشکل است می پرد بی خواست چشم سوزن عیسی هنوز
6 شیراز اقبال جنون گردنکشی از سر گذاشت می کند خون در دل مجنون، سگ لیلی هنوز
7 طاق کسری بازمین هموار شد، و زفیض عدل طاق گردون است پرآوازه کسری هنوز
8 گر چه جای سنگ طفلان بر تن مجنون نماند برکبودی می زند خال رخ لیلی هنوز
9 عمرها رفت و همان لرزد به خود چون برگ بید تیغ کوه طور از گستاخی موسی هنوز
10 خامه صائب زانشای سخن بس کی کند؟ از هزاران گل یکی نشکفته از طوبی هنوز