شیشه لرزد بر خود از روز از صائب تبریزی غزل 5354

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

شیشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم

1 شیشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم از سبک مغزی گرانسنگ است خواب غفلتم

2 جست خون مرده از خواب گرانسنگ عدم من ز بیدردی همان مست و خراب غفلتم

3 تیغ خورشید قیامت را کند دندانه دار گرچنین بر روی هم بندد سحاب غفلتم

4 گردد از باد مخالف پله خوابش گران چشم نرم افتاده است از بس حباب غفلتم

5 در زمان فیض خواب من گرانتر می شود چون سگان از صبح باشد فتح باب غفلتم

6 بود از موی سفید امید بیداری مرا بالش پرگشت آن هم بهر خواب غفلتم

7 گرچنین سنگین شود خواب از گرانجانی مرا صبح محشر می شود صائب نقاب غفلتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر