-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت به چرخ آرد زمین را چون فلک گردیدن چشمت
2 به بیداری چه خواهد کرد یارب با نظربازان که خوابانیدن تیغ است خوابانیدن چشمت
3 ز خون خلق رنگین است چندان تیغ مژگانت که می گردد نگارین، دست از مالیدن چشمت
4 ز بستن دیده شهباز در فکر شکار افتد کند در پرده مشق دلبری پوشیدن چشمت
5 نماند در ته ابر سیه برقی که شوخ افتد نباشد لحظه ای افزون نگه دزدیدن چشمت
6 نظر بازی که چشمت را به چشم آهوان سنجد ترازوی دو سر قلب است در سنجیدن چشمت
7 عقیقی سازد از خون جگر سیمای زرین را سهیل شوخ چشم از غیرت خندیدن چشمت
8 حقوق مردمی منظور افتاده است صائب را وگرنه می تواند بست چشم از دیدن چشمت