- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم غبارآلود شد آیینه چشم جهانبینم
2 ز غفلت در بهشت بیخودی بودم، ندانستم که دارد تلخی تعبیر در پی خواب شیرینم
3 زمین پست فطرت کیست تا نخجیر من گردد که گردون سینه کبک است پیش چنگ شاهینم
4 ز سوز عشق هر مو برتنم شمع می سوزد نه مجنونم که چشم شیر باشد شمع بالینم
5 مرا تهدید فردا می دهد واعظ، نمی داند که من امروز در دوزخ ز چشم عاقبت بینم
6 نظر واکرده ام در وحشت آباد پریشانی بنات النعش آید در نظر چون عقد پروینم
7 به کردار بد و افعال زشت من مبین صائب همینم بس که از مدحتگران آل یاسینم