1 دور کن از دل هوس در پیرهن اخگر مپیچ بگسل از طول امل، چون مار در بستر مپیچ
2 کار خود چون کوهکن با تیشه خود کن تمام بیش ازین در انتظار تیغ چون جوهر مپیچ
3 دل چو روشن شد به باد نیستی ده جسم را خط پاکی چون به دست افتاد در دفتر مپیچ
4 با فلک چندان مدارا کن که دل صافی شود چون شود آیینه ات روشن، به خاکستر مپیچ
5 در ره دوری که نقش بال وپر باشد وبال رشته دام علایق را به بال وپر مپیچ
6 دردمندان را به قدر زخم باشد فتح باب از حوادث، تیغ اگر بارد به فرقت، سرمپیچ
7 تا توان پیچید در ساقی به شبهای دراز کوته اندیشی مکن در شیشه و ساغر مپیچ
8 رنج باریک آورد آمیزش سیمین بران اینقدر ای رشته باریک بر گوهر مپیچ
9 با کمند عنکبوتان صید عنقا مشکل است بیش ازین صائب به فکر آن پری پیکر مپیچ