1 از قید فلک برزده دامن بگریزید چون برق ازین سوخته خرمن بگریزید
2 یک اوج به اندازه پرواز شررنیست درسینه سنگ ودل آهن بگریزید
3 چون اخگردل زنده ازین سردمزاجان در پرده خاکستر گلخن بگریزید
4 چون برق مگردید مقید به خس وخار از باغ جهان برزده دامن بگریزید
5 هر جا که کند گرد غم از دورسیاهی زیر علم باده روشن بگریزید
6 ماتمکده خاک سزاوار وطن نیست چون سیل ازین دشت به شیون بگریزید
7 از ناوک دلدوز قضا امن مباشید هرچندکه در دیده سوزن بگریزید
8 چون شبنم گل برسردستیدقضا را چون آب اگر در دل آهن بگریزید
9 چون صائب اگر زخم نهانی است شما را زنهار که از دیده سوزن بگریزید