- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چو شبنم دل خود آب توانی کردن بر سر بستر گل خواب توانی کردن
2 این خیالات پریشان که ترا در نظرست در ته خاک کجا خواب توانی کردن؟
3 پشت بر قبله حق تا نکنی، هیهات است روی در خلق چو محراب توانی کردن
4 جگر سوخته حرص به دریا خشک است این نه ریگی است که سیراب توانی کردن
5 از گل جسم اگر پای تو بیرون آید سیرها با دل بی تاب توانی کردن
6 آنقدر خشک نگشته است کباب دل تو که نمکسود ز مهتاب توانی کردن
7 نکند ساحل اگر موج ترا هرزه مرس سیر در خویش چو گرداب توانی کردن
8 آن زمان بر تو مسلم شود آتش نفسی که دلی را به سخن آب توانی کردن
9 چون صدف پاک کنی گر دهن خود صائب مخزن گوهر شاداب توانی کردن