1 ز جوش سینه حرف آفرین میخانه خویشم ز معنیهای رنگین باده پیمانه خویشم
2 نیم پروانه تا برگرد شمع دیگران گردم که من از شعله آواز خود پروانه خویشم
3 حجاب از خوبی کردار گردیده است گفتارم به خواب غفلت از شیرینی افسانه خویشم
4 ز خلوت حلقه صحبت مرا بیرون نمی آرد که در هر جا که باشم چون کمان در خانه خویشم
5 ز نعمتهای الوان بوی خون آید به مغز من درین مهمانسرا قانع به آب و دانه خویشم
6 نیم ثابت قدم در کفر و ایمان از دو رنگیها گهی بیت الحرام خویش و گه بتخانه خویشم
7 ز جوی شیر کردم تلخ بر خود خواب شیرین را خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خویشم
8 ز بار دل سبک سازم اگر دوش دو عالم را همان در زیر بار همت مردانه خویشم
9 چو خون شد مشک ممکن نیست دیگر بار خون گردد عبث در فکر اصلاح دل دیوانه خویشم
10 ز قحط حسن با سوز دل خود عشق می بازم درین وحدت سرا هم شمع و هم پروانه خویشم
11 ربوده است آنچنان فکر و خیال او مرا صائب که در صحبت همان در خلوت جانانه خویشم