-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خط آیینه روی که جوهردار میگردد؟ که در پیراهن آیینه جوهر خار میگردد
2 خجالت میکشم از نامههای بیجواب خود که بار خاطر آن رخنه دیوار میگردد
3 جدا از پرتو رخسار او آیینهای دارم که صیقل تا کمر در سبزه زنگار میگردد
4 قدم از خار میدزدیدم از کوتاهبینیها ندانستم که خار پا گل دستار میگردد
5 یکی شد با فروغ مهر تا شبنم برید از گل چه دولتها نصیب دیده بیدار میگردد
6 رگ خواب مرا ذوق شبیخون گلی دارد که چشم شبنمی گر میپرد بیدار میگردد
7 اگر سنگ کمی داری ترازو را فلاخن کن که اینجا محتسب پیوسته در بازار میگردد
8 اگر از شکر زلفش یک نفس خاموش بنشینم ز کافر نعمتی مو بر تنم زنار میگردد
9 در آن محفل که صائب میکند میخانهپردازی سر خورشید از یک ساغر سرشار میگردد