- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد ز آب گوهرم آیینه زنگ می گیرد
2 فغان که آینه صاف صبح شنبه من ز سایه شب آدینه زنگ می گیرد
3 فتاده است چنان آبدار گوهر من که قفل بر در گنجینه زنگ می گیرد
4 می دو ساله جلا می دهد به یک نفسش دلی که از غم دیرینه زنگ می گیرد
5 فلک به مردم روشن گهر کند بیداد همیشه روی ز آیینه زنگ می گیرد
6 دلی که راه به آفات دوستداری برد ز مهر بیشتر از کینه زنگ می گیرد
7 ز بس گزیده شدم از سخن، مرا صائب ز طوطی آینه سینه زنگ می گیرد