1 ز روی آتشین شمع اگر شد انجمن روشن شبستان جهان گردید ازان سیمین بدن روشن
2 شهید عشق مستغنی ز شمع دیگران باشد که سازد خاک خود را لاله خونین کفن روشن
3 به خاکش تا به دامان قیامت نور می بارد چراغ هر که گردید از دم گرم سخن روشن
4 زر گل تا قیامت می کند رقص سپند آنجا گلستانی که شد از شعله آواز من روشن
5 به سیلی می کند اخوان جهان تاریک در چشمش چراغ روی هر کس شد چو یوسف از وطن روشن
6 به خون می غلطد از رشک عقیق آتشین او سهیلی کز فروغش شد جگرگاه یمن روشن
7 فغان کز خط چراغ زیر دامن شد لب لعلی که چون فانوس بود از پرتوش چاه ذقن روشن
8 ز کار هر کسی ظاهر شود خون خوردنش صائب ز جوی شیر باشد سرگذشت کوهکن روشن
دیدگاهها **