- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز داغ نیست محابا به درد ساخته را که آتش است گلستان، زر گداخته را
2 چنان به عهد تو آیین سرکشی شد عام که در بغل ندهد سرو جای، فاخته را
3 چو گل ز چهره رنگین به خار غوطه زدیم شناختیم کنون قدر رنگ باخته را
4 ز شرم خنجر مژگان بر کشیده او به خاک کرد نهان مهر، تیغ آخته را
5 به یک دو هفته مه چارده هلالی شد دوام نیست ازین بیش حسن ساخته را
6 شکسته حالی ما شد حصار ما صائب که از خزان نبود بیم، رنگ باخته را