- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بی قراری من می کند سفر بالین ز دست خویش کنم چو سبو مگر بالین
2 همان ز پستی بالین نمی برد خوابم ز گرد بالش گردون کنم اگر بالین
3 ز بی قراری من چون سپند جست از جای نشست هر که مرا چون چراغ بر بالین
4 ز گرمی جگرم لعل آتشین گردد به وقت خواب کنم خشت خام اگر بالین
5 ز دست و تیغ خزان گوییا خبر دارد که می کند گل این بوستان سپر بالین
6 مرا سری است که چون لاله داغدار شود کنم ز کاسه زانوی خود اگر بالین
7 عجب نباشد اگر بال و پر برون آرد کشید از سر من بس که دردسر بالین
8 کسی به ملک غریبی عزیز می گردد که در وطن کند از سنگ چون گهر بالین
9 چگونه خواب پریشان نسازدم بیدار؟ که کج گذاشت مرا زلف زیر سر بالین
10 مرا به داغ جنون نیست الفت امروزی همیشه داشت ز سرگرمیم خطر بالین
11 رهین پرتو منت چرا شوم صائب؟ مرا که از تب گرم است شمع بر بالین