- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خون خویش تیغ دشمن من رنگ میگیرد دلیر آن است کز دشمن سلاح جنگ میگیرد
2 نبندد صورت از یکرنگ دشمن، دوستی هرگز ز عکس طوطیان آیینه من زنگ میگیرد
3 گرانی میکند بر دل مرا حرف سبکمغزان اگرچه از هوا دیوانه من سنگ میگیرد
4 ز همچشمان گزیری نیست خوبان را که در گلشن گل از گل رنگ میبازد، گل از گل رنگ میگیرد
5 به همت میتوان از سربلندان یافت کام دل که از خورشید تابان لعل آب و رنگ میگیرد
6 اگرچه از سیاهی هیچ رنگی نیست بالاتر دل از من بیش چشم آسمانی رنگ میگیرد
7 ز اقبال لب پیمانه خونها در جگر دارم که گاهی بوسهای زان لعل آتشرنگ میگیرد
8 نگنجد گر قبا در پیرهن از شوق، جا دارد که در آغوش آن سیمینبدن را تنگ میگیرد
9 به یک تلخی ز صد تلخی قناعت کردن اولیتر مرا از صلح مردم بیش دل از جنگ میگیرد
10 گریبان چاک سازد ابر را برق سَبُکجولان عبث صائب لباس غنچه بر گل تنگ میگیرد