1 ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم ز خاموشی گران چون گوهر سنجیده می گردم
2 ز چشم شور آب زندگانی تلخ می گردد از آن چون خضر برگرد جهان پوشیده می گردم
3 ز بس کاهیده ام از سرد مهریهای غمخواران با اندک روی گرمی موی آتش دیده می گردم
4 نسیم مصر اگر در کلبه احزان من آید زوحشت مضطرب چون شمع صرصر دیده می گردم
5 ندارد ریشه در خاک تعلق گردباد من خس و خاشاک هستی را به هم پیچیده می گردم
6 در آن وادی که گل از زخم خارش می توان چیدن ز کوته دیدگی با دامن برچیده می گردم
7 مرا روزی که آن خورشید سیما در نظر آید چو اشک خود تمام شب به گرد دیده می گردم
8 مجو از من سخن در بزم آن آیینه رو صائب که در بیرون محفل من نفس دزدیده می گردم