-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت که روز من به شتاب شب وصال گذشت
2 درین ریاض من آن عندلیب دلگیرم که نوبهار و خزانم به زیر بال گذشت
3 گرفت دامن من چون گلاب، گریه تلخ چو گل به هفته عمری که بی ملال گذشت
4 کنون که گشت زمین گیر حیرت، آغوشم ازین چه سود که بر خاکم آن نهال گذشت؟
5 چراغ کشته من در گرفت بار دگر ز بس که یار ز خاکم به انفعال گذشت
6 اگر چه خضر بود ساقی و می آب حیات نمی توان ز لب خشک چون سفال گذشت
7 مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من نمی توانم ازین لقمه حلال گذشت
8 تمام حیرت دیدار و آه افسوسم اگر چه زندگیم جمله در وصال گذشت
9 به کوچه قلم افتاد تا رهم صائب به پیچ و تاب مرا عمر همچو نال گذشت