ز بیم خار خورد در لباس از صائب تبریزی غزل 3753

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

ز بیم خار خورد در لباس دایم خون

1 ز بیم خار خورد در لباس دایم خون چو گل کسی که درین باغ دامنی دارد

2 ز دوستان گرامی که می رود به سفر؟ که دل تهیه از خویش رفتنی دارد

3 هزار عقد گهر را به نیم جو نخرد دلی کز آبله هر گوشه خرمنی دارد

4 گذشتن از سر مطلب رساتر افتاده است وگرنه کعبه مقصد رسیدنی دارد

5 شکوه عشق به زنجیر بسته است مرا خوش آن که رخصت در خون تپیدنی دارد

6 صدای شهپر جبریل از صبا شنود چو غنچه هر که دماغ شکفتنی دارد

7 به یک قرار دو شب نیست روشنایی ماه خوش آن چراغ که از خویش روغنی دارد

8 دل شکسته عشاق می شود پامال وگرنه کوچه زلفش دویدنی دارد

9 به فکر خویش نباشند صاحبان نظر دلش دو نیم بود هرکه سوزنی دارد

10 ز یاد روی تو صائب درین خراب آباد همیشه پیش نظر باغ و گلشنی دارد

11 ز عشق هرکه به دل داغ روشنی دارد ازین خرابه به فردوس روزنی دارد

12 اگر به خلد رود روی بر قفا باشد ز گوشه دل خود هر که مأمنی دارد

عکس نوشته
کامنت
comment