ز مستی در شکر خندست دایم از صائب تبریزی غزل 4921

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش

1 ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش گریبان چاک دارد شیشه را زور می نابش

2 لب میگون او را نیست وقت خط برآوردن ز موج بوسه نو خط می نماید لعل شادابش

3 ز خواب ناز گفتم چشم اورا خط برانگیزد ندانستم کز این ریحان گرانتر می شود خوابش

4 ندیده حسن خود را، کس حریف اونمی گردد نگه دارد خدا از صحبت آیینه و آبش !

5 اگر افتد به مسجد راه آن سرو خرامان را عجب دارم نگیرد تنگ در آغوش، محرابش

6 زسیر باغ جنت دامن افشان می رود بیرون نگاهی را که سازد شوق رخسار تو بیتابش

7 بغیر از خود پرستی طاعتی ازوی نمی آید خودآرایی که باشد خانه آیینه محرابش

8 به زینت خواجه مغرورست از دنیا، نمی داند که چون خاکستر اخگرهاست پنهان زیر سنجابش

9 تمنای رهایی دارم از دریای خونخواری که چون لاله است خونین، کاسه های چشم گردابش

10 ز دریا کم نگردد سوزش پنهان من صائب مگر آبی زند بر آتش من لعل سیرابش

عکس نوشته
کامنت
comment