- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از جهان تا رشته تابی دسترس باشد ترا هر سر خاری درین وادی عسس باشد ترا
2 چند از آمیزش دریای وحدت چون حباب پرده دار چشم کوته بین، نفس باشد ترا؟
3 تا تو می لرزی به تار و پود هستی همچو موج قسمت از دریای گوهر خار و خس باشد ترا
4 چشم بی شرم تو سیری را نمی داند که چیست در تلاش رزق تا حرص مگس باشد ترا
5 چون شرر در سنگ، بی برگی ترا دارد ضعیف می شوی سرکش اگر یک مشت خس باشد ترا
6 می شوی افتاده تر، هر چند برخیزی ز جا تا ز مردم دستگیری ملتمس باشد ترا
7 شرم دار از حق، منال از بی کسی چون ناکسان کیست آخر عالم ناکس که کس باشد ترا
8 از گرفتاران خود، صیاد می گیرد خبر فکر روزی، چند در کنج قفس باشد ترا
9 آرزو کرده است آبستن ترا همچو زنان زان ز دنیا هر زمان چیزی هوس باش ترا
10 صرف در پرداز دل کن قوت بازوی خویش در جهان تیره صائب تا نفس باشد ترا