1 از زهر چشم، چشم من زار بسته ای راه عیادت از چه به بیمار بسته ای؟
2 راه هزار قافله دل می زند به مکر از شرم پرده ای که به رخسار بسته ای
3 قانع به یک نظاره خشکیم ما ز دور بر روی ما چرا در گلزار بسته ای؟
4 نه حرف می زنی، نه نگه می کنی، نه ناز بر من در امید به یکبار بسته ای
5 شبنم ز گلشن تو نظر آب چون دهد؟ کز شرم، چشم رخنه دیوار بسته ای
6 چون قیمت تو در گره روزگار نیست از روی لطف راه خریدار بسته ای
7 صائب ز یار از ته دل نیست شکوه ات این نغمه را به زور بر این تار بسته ای