از شرم عشق بود مرا در نقاب از صائب تبریزی غزل 5806

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم

1 از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم شد زان رخ گشاده مرا بی حجاب چشم

2 سوزد به هر کجا که فتد اشک گرم من دارد ز بس به دیدن رویت شتاب چشم

3 ترک حیات نیست به خاطر مرا گران ترسم شود ز مرگ، بدآموز خواب چشم

4 امروز محو دختر رز نیست چشم من واشد مرا به روی قدح چون حباب چشم

5 مشق نظاره گل روی تو می کنم گر افکنم جدا ز تو برآفتاب چشم

6 پایم نمی رسد به زمین از شکفتگی تا سوده ام به پای تو همچون رکاب چشم

7 از خط فزود مستی آن چشم پر خمار در نوبهار سیر نگردد ز خواب چشم

8 گه اشک می فشاند و گه محو می شود هر دم زند ز شوق تو نقشی بر آب چشم

9 از بحر، چون حباب، تهی کاسه است حرص قانع دهد چو آبله آب از سراب چشم

10 فریاد کز نظاره خورشید طلعتان خواهد رساند خانه دل را به آب چشم

11 باغ و بهار عشق، جگرهای سوخته است آتش همیشه آب دهد از کباب چشم

12 هر کس که آبرو طلبد صائب از سخن دارد ز حرص از گل کاغذ گلاب چشم

عکس نوشته
کامنت
comment