1 از عود دل گرم من اخگربگریزد از بزم نفس سوخته مجمر بگریزد
2 اشکم چو عنان ریز نهد روی به دریا دریا به نهانخانه گوهربگریزد
3 در حشر چو آهم علم شعله فرازد خورشید به سرچشمه کوثربگریزد
4 یک چشم زدن گر قدح از دست گذارم جان آبله پا تا لب ساغر بگریزد
5 از گرمی خونم که دل سنگ گدازد چون برق نفس سوخته نشتر بگریزد
6 خواری کش عشق تو به گل دست فشاند سرگرم تو از سایه افسر بگریزد
7 گر سینه کند باز دل داغ فریبم داغ از جگر لاله احمر بگریزد
8 چون شعله خوی تو کشد تیغ سیاست آتش به ته بال سمندر بگریزد
9 چون دست گهربار برون آورد از جیب از پشت صدف نطفه گوهر بگریزد
10 صائب چو شوم گرم به توصیف ظفرخان از خامه من بال سمندر بگریزد
دیدگاهها **