از دل هرآنچه خاست دل آن از صائب تبریزی غزل 4238

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود

1 از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود از گوش نگذرد سخنی کز زبان بود

2 بی برگی آرمیدگی دل دهد ثمر خواب بهار باغ به فصل خزان بود

3 از دور باش عقل چه پرواست عشق را سیل بهار را چه غم دیده بان بود

4 معشوق بی حجاب مهیای آفت است گل چون شکفت بار دل باغبان بود

5 کردار رابه هر سر مویی است ده زبان گفتار را چو تیغ همین یک زبان بود

6 بر دوش کوه بسته سبکبار می رویم در وادیی که آبله بر پاگران بود

7 در عالمی که همت ما سیر می کند گردون گل پیاده آن بوستان بود

8 صائب چه شکوه می کنی از خاکمال چرخ غیر از غبار دل چه درین خاکدان بود

عکس نوشته
کامنت
comment