- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از گرانان هر که چون عنقا گرانجانی کشید بار کوه قاف بتواند به آسانی کشید
2 پیش آن طاق دو ابرو بر زمین نه پشت دست قبله خود کن کمانی را که نتوانی کشید
3 خون عرق کردم زدست و پای بیتابی زدن تا چو قربانی سر و کارم به حیرانی کشید
4 در غبار خط نهان گردید آن لبهای لعل گنج رخت از بیم چشم بد به ویرانی کشید
5 خاکساری می کند افتادگان را سرفراز وقت آن کس خوش که این صندل به پیشانی کشید
6 روز محشر را کند شب، نامه ناشسته اش هر که دست از دامن اشک پشیمانی کشید
7 عشق صائب می شود ظاهر به هر صورت که هست این می پرزور را نتوان به پنهانی کشید