-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر جلوه شکر کند باشیر، در مهتاب ابر
2 گر چنین بندد به خشکی کشتی احسان محیط یکقلم چون کاغذ ابری شود بی آب ابر
3 در گره بسته است دریا آب خود راچون گهر خشک می آید برون از بحر چون قلاب ابر
4 پیش ازین می ریخت ازدستش گهر بی اختیار درزمان کشت ما شد گوهر نایاب ابر
5 خازن گوهر ندارد از ترشرویی گزیر بر سیاهی می زند چون می شود شاداب ابر
6 می کند دلهای شب در گریه طوفان، دیده ام می شود گویا به چشمم پرده های خواب ابر
7 در زمان تنگدستی دل به حق روی آورد روبه دریا می رود چون می شود بی آب ابر
8 زیر بارمنت احسان، نمی ماند کریم وام دریا راکند تسلیم از سیلاب ابر
9 در کف دست کریمان نیست گوهر راقرار قطره را از بیقراری می کند سیماب ابر
10 آبرو صائب نریزد پیش دریا بعد ازین گر شود از دیده خونبار من سیراب ابر